اینگمار برگمن در سالهای پایانی زندگیاش در جزیره فارو ساکن شده بود و هرگز نتوانست از پیامدهای عمل لگن خاصره در ماه اکتبر رها شود. برگمن در تاریخ سینما به عنوان یکی از بزرگترین سینماگران تاریخ محسوب میشود و به عقیده تحلیلگران اکران فیلمهای او باعث شدند تا تماشاگران آمریکایی به تماشای فیلمهای غیر انگلیسیزبان روی بیاورند.
فیلمهای چشمه باکره (1960) همچون در یک آیینه (1961) و فانی و الکساندر (1983) برنده اسکار بهترین فیلم خارجی شد و نیز اسکار ویژه اروین تالبرگ را از آکادمی اسکار دریافت کرد.
مایکل اپتد رئیس انجمن کارگردانان آمریکا در مورد مرگ برگمن گفت: او سرآمد همه کارگردانها بود و با خلق فیلمهای هوشمندانه و زیبا الگویی برای تمامی فیلمسازان جهان بود.
وودی آلن نیز او را دوست خود خواند و در موردش گفت: او به من گفته بود از اینکه در یک روز بسیار آفتابی بمیرد وحشت دارد و من امیدوارم که او در هوایی مرده باشد که مورد علاقهاش بوده است.
اسون نیکویست فیلمبرداری بود که اصلیترین همکار سینمایی او بهشمار میرفت. همکاری آنها از سال 1960 آغاز شد و او برای فیلمبرداری «فریادها و نجواها» در سال 1972 برنده جایزه اسکار شد.
برگمن اولین بار در سال 1957 با فیلم «توتفرنگیهای وحشی» به شهرت رسید؛ فیلمی که بسیاری از منتقدان هنوز آن را بهترین فیلم او میدانند. او در این فیلم به شکل استادانهای از فلاشبک برای روایت داستان دکتری که مشغول مرور زندگیاش است استفاده میکند.
این فیلم به شکل آشکاری باب رافلسون را تحت تاثیر قرار داده بود و این تاثیر بیش از فیلم دیگری در «پنج قطعه آسان» نمود داشت. وودی آلن در سال 1988 در مقالهای در نیویورکتایمز نوشت: من هنوز میتوانم به یاد بیاورم که به هنگام تماشای سکانس آخر فیلم توتفرنگیهای وحشی چگونه دهانم خشک شده بود و قلبم به تپش افتاده بود. چگونه میتوان چنین سکانسی را فراموش کرد؟ او استاد سینما بود؛ استادی با شیوه شخصی که فیلمهایش میتوانستند به بزرگترین آثار ادبی اروپایی پهلو بزنند.
پس از این فیلم و کسب جوایز اسکار در آغاز دهه 1960 او اولین فیلمساز غیر آمریکایی پس از لنی ریفنشتال (1936) بود که عکس او بر روی جلد مجله تایم چاپ شد. در آن زمان عمده فیلمهای خارجی که بر جریان جاری سینمای جهان تاثیر گذاشته بود از ژاپن، ایتالیا و فرانسه میآمدند ولی فیلمهای برگمن جریان تازهای را در سینمای غیر هالیوودی ایجاد کرد.
او با استفاده از شرکت سینمایی یانوس فیلمز که حق توزیع در آمریکا را نیز دارا بود موفق به اکران فیلمهایش در اکثر کشورهای جهان شد و خیلی زود کتابهای متعددی پیرامون تحقیق بر روی فیلمهای او به زبانهای انگلیسی، سوئدی و فرانسه منتشر شدند.
برگمن در سال 1918 در شهر اوپسالا در خانوادهای مذهبی متولد شد و شخصیت پدر و مادرش- یکی نهیکننده و دیگری هشدار دهنده- الگویی برای او به منظور به تصویر کشیدن بسیاری از شخصیتهای فیلمهایش بودند. برای اینگمار جوان مهمترین چیز در زندگی، فانوسی بود که به او هدیه داده شده بود و مهمترین هدف او ساخت تصاویر متحرک بود.
این فانوس چنان بر زندگی او تاثیر گذاشته بود که او بعدها عنوان فانوس جادویی را برای زندگینامهاش انتخاب کرد. او با الگو قرار دادن ایبسن و اشتریندبرگ به مدرسه تئاتر رفت و به عنوان مدیر تولید در شرکتهای تئاتر در مالمو و استکهلم فعالیت کرد. برگمن اولین حضورش در استودیو فیلمسازی در شهر راسوندا را همچون ورود به بهشت توصیف میکند.
او در اوایل دهه 1940 درخواست کار در استودیو اصلی فیلمسازی سوئد را مطرح کرد و مصاحبه ورودی او به این مکان توسط استینا برگمن مدیر بخش فیلمنامه این استودیو انجام شد. او بعدها در مورد این دیدار گفت: او با لبخندی عجیب گویی از تیرهترین نقطه جهنم آمده بود و گفتوگوی ما بهقدری غریب بود که من پس از این نشست سه فنجان قهوه خوردم تا به حال عادی بازگردم.
او همچون بسیاری دیگر از فیلمسازان بزرگ دیگر، در آغاز راه با یک مشکل اساسی روبهرو بود؛ پول.
خود او در این زمینه میگوید: من در آن زمان خیلی فقیر بودم و فرزندان زیادی داشتم و هزینههایم زیاد بود بنابراین حضورم در برخی فیلمها فقط بهخاطر بیپولی بود. او کارش را در این زمان به عنوان ناظر فیلمنامه در سال 1941 آغاز کرد و در سال 1944 اولین فیلمنامهاش به نام torment را نوشت.
موفقیت بینالمللی این فیلم بهقدری بود که استودیو تصمیم گرفت تا نگارش فیلمنامهای تحت عنوان بحران را نیز به او واگذار کند. او به گفته خودش به این دلیل به فیلمسازی روی آورده بود که میتوانست با تکیه بر آن از زندگی شخصیاش بگریزد.
او در گفتوگویی در سال 1984 به روزنامه تایمز گفت: من تا قبل از 30 سالگی، سه بار ازدواج کرده بودم ولی به عنوان یک انسان هرگز در زندگی موفق نبودم بنابراین تصمیم گرفتم تا حداقل یک کارگردان خوب باشم.
من در استودیو و تئاتر زندگی شادی داشتم و هنوز هم این احساس را دارم.
او در سال 1982 « فانی و الکساندر» را به عنوان آخرین فیلمش معرفی کرد ولی به کار در تئاتر و تلویزیون ادامه داد. برگمن که بیش از یکصد نمایشنامه را کارگردانی کرده بود، در مورد این روش کارش گفت: ترک کردن تئاتر برای من یک فاجعه است چون من اینجا را بیشتر از سینما دوست دارم.
آخرین نمایشنامهای که او کارگردانی کرد «ارواح» از ایبسن بود و آخرین فیلمش در تلویزیون « ساراباند» در سال 2003 بود که در تلویزیون سوئد به نمایش درآمد.
برگمن در زندگینامهاش دهه 1950 را بهترین دوره زندگیاش میداند چرا که در این سالها 17 نمایشنامه نوشت و 8 فیلم را کارگردانی کرد و اتفاقاً برخی از بهترین فیلمهای او نیز در این دوره ساخته شدند.
اما بزرگترین اتفاق زندگی او در سال 1976 رخ داد؛ زمانی که او در حال اجرای برنامه در تئاتر رویال دراماتیک استکهلم دستگیر شد. او متهم شده بود که در یک قرارداد با فدریکو فلینی فیلمساز ایتالیایی برای یک فیلم دست برده و حدود 600 هزار دلار تخلف مالیاتی انجام داده است. گرچه او دو ماه بعد از این اتهام تبرئه شد اما او دچار افسردگی شدید شد و حتی یک ماه را در یک مرکز درمانی روانی گذراند.
پس از این حادثه تلخ او مقالهای تحت عنوان اکنون سوئد را ترک میکنم نوشت و خود را برای 8 سال به آلمان تبعید کرد. او در این مقاله اشاره کرد که این تبعید برای اعتراض نیست بلکه برای منزه کردن روح و روانش است. او در شهر مونیخ ساکن شد و شرکت فیلمسازی پرسونا فیلم را در این شهر پایهگذاری کرد. اما بدون در نظر گرفتن اینکه او فیلمهایش را در کجا میسازد بسیاری از تماشاگران فیلمهایش در نقاط مختلف جهان عنوان کردهاند که قادر به درک آنها نیستند و برخی از این افراد منتقدان سینمایی بودند که عنوان میکردند برگمن برداشت شخصیاش از جهان را در این فیلمها به تصویر کشیده است و در این فیلمها علاقهاش به خیانت، مرگ و غیر واقعگرایی را به نمایش گذاشته است.
خود برگمن در دهه ششم زندگیاش در این زمینه گفت: من نسبت به بازیگران فیلمهایم و دیگران بسیار سختگیر بودم و در جوانی انسان بسیار بدی بودم و شاید اگر امروز با اینگمار جوان برخورد میکردم به او میگفتم تو انسان بسیار با استعدادی هستی ولی من نمیخواهم کاری با تو داشته باشم. من ادعا نمیکنم که اکنون انسان فرهیختهای هستم ولی تصور میکنم که پس از 50 سالگی بهتدریج تغییر کردم و یا حداقل امیدوارم که تغییر کرده باشم.
برگمن پس از ساخت فیلم« فانی و الکساندر»که به نوعی روایتی از داستان کودکی خودش بود، عنوان کرد: ساخت فیلم خاکستری و سنگین دیگری با طرح کولهباری از مشکلات میتواند بسیار غمانگیز باشد. من شاهد بودهام که بسیاری از همکاران من پیرتر و پیرتر شدهاند تا اینکه ناگهان روزی مثل یک لباس کهنه دور انداخته شدهاند، پس بهتر است زمانی که همه چیز مرتب است کار را متوقف کرد.
او در اواخر زندگیاش حتی عنوان کرده بود که فیلمهایش باعث افسردگیاش میشود و او تمایلی به تماشای آنها ندارد.
در پنجاهمین سال برگزاری جشنواره فیلم کن برندگان سابق نخل طلایی جشنواره بر روی صحنه حاضر شدند تا نخل طلای افتخاری را به برگمن که هرگز این جایزه را دریافت نکرد اهدا کنند، اما او در این مراسم حضور نیافت و در عوض دخترش به هنگام قبول جایزه پیامی را از سوی پدرش قرائت کرد: پیرمردی را که امشب در اینجا حضور نیافته ببخشید، اکنون پس از سالهای سال بازی با تصاویر مرگ و زندگی سرانجام زندگی با من همراه شده است.
لسآنجلس تایمز /31 جولای